۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

باور کنیم که ترسو هستیم و میترسیم و به ترسیدن عادت کردیم

باور کنیم که ترسو هستیم و میترسیم و به ترسیدن عادت کردیم
باید این حقیقت تلخ و ننگین را قبول کنیم که ما ایرانیان ترسو شدیم ،اینچنین نبودیم و چنین شدیم،ترس راننگ میدانستیم وترسوهارا سرزنش کرده واز آنها دوری میجستیم .//
چراکه سراسر تاریخ و افسانه ها و حکایت ها و واقعیت ما جز در چند مقطع ،سراسر پر بود از شهامت و شجاعت و دلیری و بیباکی و سرفرازی ،که حتی مرگ اسطوره ها هم از برای ایستادگی و پایداری با شهامت برایمان جانکاه نبود و اندوه در بر نداشت ،بلکه در ما احساس غرور و سربلندی هم بهمراه داشت .//
و افراد شجاع و بیباک و نترس مورد تحسین و احترام همگان بودند و محبوب دلها .//
اما اینک بدان اسمی دیگر دادیم دور اندیشی و حزم و آن را با جامه احتیاط میپوشانیم و خودمان در آن پنهان میکنیم و همه ما بر آن آگاهیم و جرات بیان آنرا هم نداریم .//
چناچه بسیاری از ما بدان خو کرده و بدون آن کمبودی در زندگی خود احساس میکنند ،و اگر در واقعیت، چیزی هم برای ترسیدن نبود در خیال خودشان، میسازند و میترسند.//
از خودمان میترسیم، از دیگران میترسیم، از آشنائی میترسیم، از اطمینان بهم میترسیم،از نزدیک شدن بهم میترسیم، از ریش میترسیم، از ایستادن میترسیم، از نه گفتن میترسیم،از مبارزه میترسیم، از حقیقت را فریاد کردن میترسیم، ما حتی در خارج و در اتاقی امن و مطمئن و در پشت مانیتور هم میترسیم و خودمان ،حرف ها و گفته ها و نوشته های خود را فقط از توهم ترسی خیالی سانسور میکنیم و باز هم میترسیم و بدا به حالمان که هیچ نداریم و میترسیم، زیرا ترس،برای ازدست دادن است وما هیچ نداریم ومیترسیم،که این ننگ است.//

بسیاری از ما در تنگدستی و فقر زندگی میکنیم و از سر ماه نگران اجاره و پرداختی ها هستیم و برای تحصیل آن تا حد مرگ کار میکنیم و از زندگی جز مشقت نمیبینیم درحالیکه آشکارا و با بیشرمی میلیارد ها از حق من وحق تو و حق ما و بچه های ما میدزدند و میبرند و اسراف میکنند و ما از ترس و زبونی خود، آن را به تمسخر میگیریم و خبر میکنیم و لینک میگذاریم به امتیاز آن دلخوشیم که میلیونها از آن را آبنباتی برای ساکت کردن فرزندت هم نشود و ندهند.//
اینک شجاعت برای ما مساوی با حماقت شده و مرد دلیر را در قفا احمق مینامیم و اینهم ترس از ترسیدن ما و نوعی گریز از آن است و با فراموشی از شرم و ننگ آن هم فرار میکنیم .//
و هنوز مردد و پریشان بر سر دوراهی ؛
یک : مرگ یکبار و شیون یکباروبرخیزم واز ننگ و بندگی و ذلت برهم و بدر آیم وبجنگم و انتقام باز پس گیرم و آینده پور خود چون خود نبینم و سرفراز و سربلند بمیرم و یا .....//
دو : به همین ذلت و نکبت ادامه دهم و روزی صد بار از نداری و خواسته فرزند و ناتوانی از برآوردن آن بمیرم و تن به هر خواری و ذلت بدهم و باز هم بترسم و ذره ذره و لحظه به لحظه با زجروعذاب وکوله باری از خفت وننگ وبندگی در وطنم ویا در خاک غربت بمیرم .//
و برچشم نخوانم وبرلب نیاورم که هزاره ای پیش حکیمی ازدیارم حال امروزم بدید وسرود:
 
اگر مایه زندگی بندگیست ......دو صد باره مردن، به از زندگیست //
 
بیا تا بکوشیم وجنگ آوریم ..... برون سر از این بار ننگ آوریم //

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر