۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

همه رنگ دیدیم و شدیم ،تا یه باد سبز وزید .....

همه چیز از اونجا شروع شد که این آقا عکسش رو توی ماه دیدیم و برای
مقوائیش هم مراسم گرفتیم .....
...افتادیم پشت سر این هیولاها ، جدا اونی که پشت سر این آدم بخواد با خدا
حرف بزنه و راز و نیاز کنه ،میره بهشت ؟؟...
ای کاش تو گل مونده بودیم ،باز میشد کاری کنیم ، میزان حماقت و خریت ما انقدر
سنگین بود که چهار چرخ رفتیم تو هوا ....
و این سیر تکاملی رو طی میکردیم و اسلحه بد ست شدیم و ....
..از این کارها کردیم و به این راه افتادیم ......این پدر چیکار میکنه ؟؟.....
..و ،این دوتا به چی فکر میکنن ؟؟......
بچه های اینا چی میشن ؟......
پدر و مادر ها ،عشق رو کردند ،پول و زنگی رو معامله ......
همه رنگ دیدیم و شدیم ،تا یه باد سبز وزید .....
فریبا رفت ، زید ،روح الله رو آورد و همه افتادن دنبال کفش کهنه .....
..خودش هم این جمعیت رو دید رم کرد ، خیلی ها تیز بازی گفتن رد شدیم ،این
بابا هم پر ....نفهمیدیم شاگرد حاج روح الله خانه ... و گفت
....خر خودتی ...بفرما ....نه یه کلام بیشتر ،نه کمتر ......
...دودره ها فهمیدن و خام تر ها نخواستن که بفهمن و گفتن ما ...نمیشنویم ...
..اهه گوشتو میگیری ....چشاتو واز کن ...ببین ....
چارتا هم که بیکار میشدن ...رفتن نبش قبر و ....
..با ساخت و پاخت ...شدند راه و راهنمای کر و کورها .....
،. و اون پدرسوخته بازی که جمهوری اسلامی نکرد ....اینا کردند ....
..فراخون و آمارهای غلط و ....این دوتا هم که کارشون تموم شده بود برای نجات
جونشون ،از دست مردم ،اگه بفهمن چیکار کردن که ....در رفتن و گفتن حصر شدن ...
.. هی داد زدیم ...بابا این جنگ رو نگهداشت ... از اعدام و جنایات هم خبر داشت....
...به کی میگی اینا که حالیشون نیست .... موسوی کجاست ؟؟....
حالا روی پرروئی و لجبازی اون به من میگه و منم به اون ....مزدور ج .اسلامی ...
پولهارو دارن میبرند ،من داد بزن ..آهای دزد ..اون هنوز بفکر رایش هست و میگه کو ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر