۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

یک کاری کردم که دیگه جبران نشد و نمیشه......1

چند روزی هست که فکرم شدیدا مشغول و گرفتارجوانانی هست که از

مسببین طغیان جهل ۵۷ طلب غرامت کردند و کمپین گذاشتند و نسل قبل رو

کت بسته کردنش سه کنج دیوارو اجازه نفس کشیدن هم بهشون نمیدن چه 

برسه حرف زدن و دفاع کردن و بهانه آوردن !!//
از بدهکاری اصلا خوشم نمیاد،حس بدی داره و آدمو محدود میکنه ،البته
 
من سنگامو با خودم واز کردم هم به اشتباه و نادانی خودم اعتراف کردم ،
 
هم تعهد کردم که پرداخت بکنم ،هم ازشون عذر خواستم و طلب عفو کردم.//
برای جبران و پرداخت هم از خون و جون مایه گذاشتم ،خلاصه این جون
 
لعنتی که توی تظاهراتها مفت دررفت و از درگیریها سالم دراومد و پای
 
اعدام ها هم نرفت و توی بیابون های سومار و کوههای بلند وسرد کردستان
 
هم آخ نگفت و داغ شهادت رو بدل حاج آقا مسجدی گذاشت و توی موشک
 
بارونها هم که عینشوتهرون بودم هم تسلیم نشد ،بدرد ودیعه گذاشتن به 
 
نسل بعدی ما خورد و کارائی خودشو نشون داد و آبرومونو اینجا خرید.//
حالا شاید بعضی ها بگن چرا از جون مایه گذاشتی ؟؟
راستشو بخواین ،هر چی فکر کردم دیدم برای اون خطا و اون طلب و اون
 
طلبکارا ،اینجا هم کم بیاریم و فی عوضی بدیم افت داره و گفتیم اونها که
 
نمیدونن جنسش بنجل هست از جنسهای چینی هم بیخودتره ویه زمانی از
 
مفت هم مفت تربود و بدون پوتین میرفتن روی مین تا جون بدن و برن،
 
یا با 125 ،سه ترکه تو جاده هراز یا کندوان تکچرخ برن تو دره و به دریا
 
نرسند .//
اصلا اگر حقیقت رو بفهمند شاید جای طلب برای ودیعه جون قبول نکنند
 
،جونم براتون بگه که جون ما با مرگ بر ...و اعدام باید گردد ....ومیکشم
 
میکشم... و صدای عربده و گلوله و خون افتتاح شد و با نداریم و نخور و
 
نکن و نمیشه و نداریم و نمیدیم و نه و نه ونه ونه ......پرورش یافت و با
 
جنگه ،جنگه ,چرا خندیدی و آستین کوتاه های ضدارزش انقلاب آبدیده
 
شد ،جون ما تو دنیای بیرنگ و شادی و امید  و بدون عشق آره بدون
 
عشق ....جون گرفت.//
رنگ لباسها همه مشکی بود و رخ ها زرد ،،رنگهای دیگه هم قدغن بود
 
،میدونم باور نمیکنید ولی خودم دو باراز برادرهای گشت ثارالله ،پاترول
 
نشین ها فقط بخاطر خندیدن کتک خوردم ،و اگه امید هم بود امید این بود
 
که موشک بخوره خونه یکی دیگه و مهربونها امید داشتن بخوره تو فرق
 
سرشون ،عشق یک چیز خطرناک و ممنوع بود که جرمش ازعرقهای محله
 
ارمنی ها و اعلامیه مجاهدین سنگین تر بود و باید توی مسابقه فراراز اون
 
اجبارا مقام میاوردیم .//
نه کسی بهمون یاد داد ونه خودمون بلد شدیم و یاد گرفتیم،نه عشق کردن
 
ونه عاشق شدن ونه عشقبازی کردن ،توی یک زندانی بود که ممنوع
 
الملاقات بود نفهمیدیم اعدامش کردن یا نه ؟؟//
 
برای همین هست که هم نسلهای من همیشه دنبال چیزی میگردن که 
 
نمیدونن چیه ؟همیشه احساس کمبود داریم ،همیشه منتظر یه خبر بد هستیم
 
،همیشه منتظر نزول یه بلا هستیم ،هیچ خوشی مارو دلخوش نمیکنه ،همه
 
شادی و نشاط ما هم ساختگی هست ،همیشه از فردا میترسیم و نگرانش
 
هستیم نه فهمیدیم چی میخواهیم و نه میدونیم و هیچوقت کامل نیستیم و
 
نمیشیم ،روز بدون خبر بد و بدبختی رو حتی نمیتونیم تصور کنیم ،تاوان
 
کارهای نکرده رو هم باید بدیم و گردن بگیریم .//
 
بعد فهمیدم و شنیدم که زندگی بدون عشق اصلا زندگی محسوب نمیشه و جز
 
جانداران نیستی ،برای همین میگم جون ما از جنسهای تقلبی !چینی هم بنجل
 
تر و بیخود تره ،جون بدون عشق !!
اگه بدشانس هم باشی و بخواهی که بدبختیت رو تکمیل کنی ،از اونجا در
 
میری ومیری یه جائی که مثل تو نیستند و مثل تو فکر نمیکنند و مثل تو
 
زندگی نکردن و با هزار بدبختی زبونشونو که یاد بگیری و
 
بخواهی براشون تعریف بکنی احمقهاشون نمیفهمن و زرنگهاشون ادای
 
ناراحت شدن رودرمیارن وعاقل هاشون در میرن و دیگه جلوت سبز
 
نمیشن و میرن تو غیبت کبری .....
 
اونجاست که تنهائی هم هم به بدبختیهات اضافه میشه و کلکسیونت تکمیل
 
میشه ،میشیم دیوونه هائی که بلدند خیلی ماهرانه ادای عاقل هارودر بیارن
 
و خو دشو نو تو اونها جا بزنند ،//
ما تاوان خلقت ناخواسته و عصر سرنوشت و تاریخ تولد و انفجار و طغیان
 
جهل و جنگ تحمیلی و از دست دادن همه چیز رو و موشک و بمب و ترکش
 
و دو سال بجرم تولد اجباری در کشور جنگزده و تو کوه و بیابونها مثل
 
روباه زندگی کردن و نخندیدن و مو نداشتن ومسلمون بودن و تحمل عذاب
 
ونگاه های سرزنش بار و جانداری بدون عشق و .............همه رودادیم و
 
این غرامت و بدهی برامون نا آشناست و بهش عادت نکردیم ،پس لطفا کمی
 
صبر کنید و مهلت بدید .//
اما باز هم خوش بحال شما ،میدونید چرا ؟
باز لااقل میتونید یقه مقصر زندگی بدتونو بگیرین و طلبکارش بشین وازش
 
غرامت بخواین و با خودتون حسابتون سرراست و روشنه و این بدبختی رو
 
هدیه گرفتن و پس میدین یا دور میندازین ما چیکار کنیم که هنوز گیر کرده
 
و نه بالا میاد و نه پایین میره و سه ،هیچ بخودمون باختیم و از خودمون
چند بار هم کلانتری شکایت کردیم واز این نعمت الهی هم بی بهره ماندیم
 
و به اینهم نمیتونیم دلمونو خوش کنیم ،،جدا خوش بحالتون ،خوش باشید
 
و حالشو ببرین .....//
اما فکر نکنید تموم شد ها ...نه تازه یه بدبختی جدید و لاعلاج گریبون گیر
 
ما شده که با غرامت و خون و جون و پول و نفت و اورانیوم هم درست
 
نمیشه و این یکی واقعا مصیبته...........صبر کنید یه چایی
بخورم و یه سیگار بکشم و بهتون بگم چی شده .....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر